ناگهان مخطولی از بوی سیگار و مشروب به مشامم رسید وحشت کردم آنها در همین حوالی بودند به یادم افتاد که با آرایش غلیظی از خانه خارج شده ام . فقط لباسم را عوض کرده بودم. پس به همین خاطر راننده جوان از آینه نگاهم میکرد دستی به صورتم کشیدم تا آرایشم را پاک کنم با دست نمی شد با آستین مانتو و گوشه ی روسری ام آرایش چشمانم را پاک کردم آینه ای نبود تانگاهی به خود بیندازم. مطمئن بودم صورت قشنگم حسابی زشت شده با نزدیک شدن قدم هایشان تکانی به خود دادم و با سرعت باور نکردنی مسیر کوچه تا خانه را دویدم.