کجایید ای روزهای مست دلدادگی
که برایم دیوانگی میکردید و
قایق روحم را
با عجله،
به سمت آب میبردید
کجایید ای وروجکهای التماس،
دور و بر زانوهایم
نمیدانستم عشق،
دامگاه چنین اسارتیست
بیایید میخهای تنم را
بکشید
از این صلیب،
آزادم کنید!