ژاکتی برای ایلیا داستان پسربچهای است که روزهایش را در مدرسه و مزرعهی پنبه میگذراند.ایلیا هر روز سعی میکند مادربزرگش را با هدیههای عجیبوغریب خوشحال کند. یک روز غریبه ای سراغ مادربزرگ میآید تا او را با خود به سرزمینی ناشناخته ببرد. اندوه جدایی ایلیا از مادربزرگ او را به این فکر میاندازد که راهی براین نگه داشتن مادربزرگ پیدا کند.