کبوتر باید به مدرسه برود اما برای نرفتن بهانه میآورد و میگوید همه چیز را میداند و لازم نیست به مدرسه برود. یا صبحها دیر بیداری میشود یا میگوید ممکن است معلم کبوتر ها را دوست نداشته باشد. فکر میکنید بعد از تمام این بهانهها چه میشود؟ بهتر است خودتان این داستان را بخوانید تا ببینید کبوتر چه تصمیمی میگیرد.