افندو دستهی ترهها را برداشت. پشت خودش گذاشت و زد به آب. دودو زل زد به افندو. افندو داشت میرفت. دودو با خودش گفت: اون نمیدونه تره از کره خوشمزهتره من نمیذارم اونا رو ببره.