در دهۀ 1970 نوکیا مجتمعی صنعتی بود که بیشتر با چکمههای پلاستیکی و دستمال توالت شناخته میشد، اما طی دو دهۀ بعد، این شرکت در ساخت انواع تجهیزات خطشکن، از جمله نخستین تلفن آنالوگِ تمامشبکه و نخستین تلفن جیاسام پیشتاز شد. در سال 2004 مهندسان نوکیا، که حالا ارزشمندترین شرکت اروپایی محسوب میشد، ایدههایی دیوانهوار پیش کشیدند: آنها تلفنی جدید طراحی کردند که، مثل گوشیهای امروزی، صفحۀ نمایش لمسی بزرگ و دوربینی با وضوح بالا داشت و به اینترنت متصل میشد؛ همچنین میخواستند فروشگاهی برای عرضۀ اپلیکیشنها نیز راهاندازی کنند. اما همان مدیرانی که عامل رشد اولیۀ نوکیا بودند هر دو پروژه را متوقف کردند. سه سال بعد، آن ایدهها در سانفرانسیسکو عملی شدند و استیو جابز از آیفون رونمایی کرد. ارزش نوکیا سالبهسال کاهش یافت و سرانجام این شرکت کسبوکار موبایل را کنار گذاشت. چرا تیمهای خوب و حرفهای، که افرادی متخصص و اهدافی بلند دارند، ایدههای بزرگ را نابود میکنند؟ سافی باکال معتقد است برای پاسخدادن به این سؤال باید رفتارهای گروهیِ انسانها را بهنحوی علمی توضیح داد و ساختارهایی برای پرورش ایدهها طراحی کرد. او در این کتاب، با بهرهبردن از دانشِ تغییرِ فاز در علم فیزیک، میکوشد موانع تحقق طرحهای جنونآمیز را شرح دهد و راهکارهایی عملی برای بهنتیجهرساندن آنها ارائه کند.