امیر فتاحی دلباختهی زنی فاسق میشود که در گروههای چت مختلط با او آشنا شده است.
قصه سر زمینهاییست که به خواست خانوادهاش تنها شرط رسیدن به آنها وصلت با دخترداییاش رویاست. دختری بیگناه که برگزیده شده برای تاوان…
و خانوادهای از بیرون مقبول و از درون پوسیده بر پایهی یک نفرین قدیمی…
امیر پس از دستیابی به مرادش رویا را رها میکند با کودکی ناخواسته در بطنش، خبر ندارد روزی دست از پا درازتر خواهد برگشت و آنوقت است که رویا در تدارک ازدواج با مردیست که میشود روی پیمانش به اندازهی یک عمر حساب کرد.
سایهی شوم امیری که بازگشته تا سهم خود را از زندگی بگیرد برای بار دوم روی خوشبختیاش میافتد و در این تنگناست که عیار عشق معین میشود.