مساله شر یکی از اساسی ترین مباحث الهیاتی به شمار می رود که بحران هایی را در رد و وجوب دینداری و یکتاپرستی پدید آورده است. حتی می توان گفت که چون شر مبادی دینداری و مذهب را به چالش کشید، اندیشه های ناظر بر ثنویت پدید آمدند.
اگر خداوند رحمان، عالم و قادر است، پس چرا شر وجود دارد؟ پاسخ به این پرسش ما را با پرسش های دیگری روبرو می کند. مقل اینکه پرسیده می شود: خدا تا چه اندازه مسئول شخصیت بخشی به خیر و شر است؟
مشخص است که هیچ پاسخ کامل و قانع کننده ای برای این پرسش ها وجود ندارد. اینجا را می توان “نقطه بی بازگشت” خواند. جایی که شر قاطعیت و کمال را نشانه می گیرد. شر ناظر بر اندیشه هایی می شود که عدم کمال و نقصان در کل را بروز می دهد و باب را برای طرح اندیشه ها و مفاهیمی که هستی و خطا پذیری خالق یکتا را هدف قرار می دهند، می گشاید.
شیوه پاسخ دهی مردم به شر بر پایه فرهنگ و اعتقادات و مفروضاتی است که جهان بینی آنها را تعیین می کند. در همین مرحله است که موضوع شر برای انسان شناسی جالب می شود و پای انسان شناسان به جوامع بدوی تا مدرن باز می شود تا برای درک جورچین شر تکه های دیگری بیابند.