مادربزرگ "گلبهار" در هنگام مرگ به او یک قلب نقرهای اسرارآمیز هدیه میدهد و اذعان میکند که درون آن یک دانه است و هرکس این قلب را داشته باشد و یک کار بزرگ انجام دهد، در قلب باز میشود و با کاشتن دانه، بوتهی گل سرخ زیبایی میروید و بعد از چند سال آخرین گل بوتهی گل سرخ، تبدیل به یک قلب نقرهای میشود. در یک روز برفی گلبهار مشغول درست کردن آدمبرفی میشود. پس از اتمام کار آدمبرفی شروع به صحبت کردن میکند، زیرا قلب اسرارآمیز به طور اتفاقی در بدن او جای گرفته است. گلبهار که نمیخواهد آدم برفی را برای به دست آوردن قلب از بین ببرد، صبر میکند تا پس از چندین روز آدمبرفی آب شود. و طی این مدت گلبهار مرتب پیش آدمبرفی میرود و با او حرف میزند تا این که بر اثر ماندن در هوای سرد در بستر بیماری میافتد و اتفاقات به گونهای دیگر جریان مییابد.