«من میخواهم صحنههایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد. میتوانی نگاه نکنی، میتوانی خاموش کنی، میتوانی هویت خود را پنهان کنی، مثل قاتلها، اما نمیتوانی جلوی حقیقت را بگیری، هیچ کس نمیتواند.» اینها جملاتی از «کاوه گلستان»، فیلمبردار و خبرنگار ایرانی و پسر «ابراهیم گلستان» است که در آغاز کتاب چه کسی از دیوانهها نمیترسد آمده است. رمان جذابی که مانند تکههای یک پازل در هم پیچیده است. مهدی رضایی این رمان را نوشته است و در آن دیوانگی را به تصویر کشیده است. دیوانگیای که از شخصیت اول رمان آغاز میشود و به شکل مسری تمام جامعهی اطرافش را در برمیگیرد.