ماهی سالهاست ازدواج کرده و با خانوادهاش در عمارتی ویلایی در نیاوران زندگی میکند. داستان از جایی آغاز میشود که ماهی با دخترش، شیامان، به چابهار سفر میکند. دختر جوان قصد دارد با عکاسی از قبرستان تیس که مشهور به آرامستان اجنه است، جایزهی مسابقهی عکاسی را ببرد. راهنمایشان در این سفر پسری جذاب به نام سیمه است که دل از شیامان میبرد. سیمه به تهران میآید و نهتنها پای خودش که پای عمویش هم به زندگی این خانواده باز میشود. با ورود آنها اتفاقاتی عجیبوغریب میافتد و زندگی شیرینِ شیامان و خانوادهاش هر روز پرتنشتر میشود.
اما در جریان همین اتفاقات، شیامان به هویت واقعیاش پی میبرد؛ هویتی که همه را شوکه میکند…