من زخمهای بینظیری به تن دارم اما
تو مهربانترینِشان بودی
عمیقترینشان
عزیزترینشان
بعد از تو آدمها
تنها خراشهاش کوچکی بودند بر پوستم
که هیچ کدامشان
به پای تو
به قلبم نرسیدند
تنها خراشهای کوچکی بودند
که تو را از یادم ببرند، اما نبردند
تو بعد از هر زخم تازهای دوباره بازمیگردی
و هر بار
عزیزتر از پیش
هربار عمیقتر