«هاشمیه پای چپش شده بود مثل یک تکه پوست و گوشت. اما بابا آرام ننشست. قوطیهای فلزی را جوش دادا و برایش عصای محکمی درست کرد. هاشمیه آنقدر با این عصا زمین خورد و زخم و زیلی شد و زیر بغلش تاول رد که پوست تنش کلفت شد…»
این کتاب داستان هاشمیه متقیان است. دختری از ملاشیهی اهواز که تا المپیک توکیو اوج گرفت و قهرمان جهان شد.