گابریل با ابهت ادامه داد: زازی، اگه واقعاً دوست داری میبرمت انْوَلید آرامگاه واقعی ناپلئون رو ببینی.
ــ ناپلئون کدوم خریه. اصلاً برام جذاب نیست، مرتیکهی کودن با اون کلاه احمقانهش.
ــ خب پس چی برات جذابه؟
زازی جواب نداد.
شارل با مهربانی غیرمنتظرهای جواب داد: آره خب، چی برات جالبه؟
ــ مترو.
گابریل گفت: وای شارل، دیگه هیچی نگو. بعد دوباره گفت: آه!
زازی که باز عصبانی شده بود، گفت: این اعتصاب کی تموم میشه پس؟
ــ من هم نمیدونم. از سیاست سر در نمیآرم.
شارل گفت: سیاست کجا بود! اینها برای نونه.
(از متن کتاب)