این زن که صدایی جادویی و عجیب دارد
صدایی خشک و غمناک
که میپیچد در زوزهی باد قطار
در زنگ بلندگو
در پیچ تاریک ریل زیر زمین
این زنْ وحشِ آرام، اصلاً زن نیست
گرگیست پا به ماه
که زوزه میکشد
در مترو
در بلوارها
در تونلهای تاریک تهران
گرگی که دو زخم دارد:
زخمی از عشق
زخمی از گلوله