کتاب سال های عقرب تالیف محمد بهارلو، رمانی در مورد مبارزه های سیاسی و اجتماعی یک خانواده از طبقۀ متوسط است.
اسحاق کارگری است که همراه خانواده دوران تبعید خود را در یک شهر بندری می گذراند. مادر پیر با نفسی که دیگر به خس خس افتاده با خود عهد کرده است تا زمانی که به شهر خود بازنگردند پا از خانه بیرون نگذارد. اسحاق و همسرش چشم به راه فرزندشان نجف هستند که از دست گزمه ها گریخته و در ناکجاآبادی خود را پنهان کرده است.
نجف اما تنها جوانی نیست که مأموران در تعقیبش هستند. یکی در حین فرار پایش تیرخورده و به "سولدانی" برده شده، یکی ناپدید شده و دیگران در خفا نقشه ی مبارزه با حاکمان را در سر می پرورانند. اسحاق و یاران هم سن و سالش نیز برای دریافت ساده ترین حق خود، مقرری بازنشستگی به نوعی دیگر در مبارزه هستند. مبارزه ای که به هر حال از دید مأموران و مسئولان مخفی نمی ماند. «حاجت به قراول نیست، آن هم تو بندری که درازا و پهناش قد کف دست است.» ناگفته نماند که نویسنده خود نیز زاده ی بندر بوشهر است.