در کلی ترین حالتش فکر می کنم در برخی روابط نه دلیلی برای ادامه شان داری و نه دلیلی برای ادامه ندادنشان و از آن جا که میل غریزی ام به انفعال است- نمی دانم چرا- طبعاً ادامه می دهم؛ نه چون لذت می برم، بلکه چون هر تصمیم دیگری سخت است. این حالت البته با چیزی که «عادت» می نامیمش متفاوت است. عادات عمدتاً بی ضررند . آدم مدام به ترک عادتش فکر نمی کند، بلکه بدون صرف قوای ذهنی صرفاً انجامشان میدهد و با این تعاریف، ماجرای من و نازنین چیزی متفاوت از عادت بود؛ شاید بتوان گفت: «تردید.»
بازرس داستان دو شکست پیاپی است.