خیلی وقتها در زندگی، سوزنمان روی واکنش گیر میکند. دایم مجبوریم مدیریت بحران کنیم و به امور فوریوفوتی بپردازیم. به جای اینکه در بالادست به دنبال سرچشمهی مشکلات بگردیم و آن را بخشکانیم، در پاییندست به آنها، پینگپونگی پاسخ میدهیم. به همین صورت، پلیسها دنبال دزدها هستند؛ پزشکان بیماریهای مزمن را درمان میکنند و کارمندان بخش خدمات مشتری، گِلهگزاریِ ملت را رفع و رجوع میکنند. اما به راستی چرا تلاشهای ما اینقدر واکنشیست تا پیشگیرانه؟
در زندگی شخصی و اجتماعیمان، تا کِی میخواهیم استخوان مشکلات را در گلو نگه داریم فقط به این دلیل که فراموش کردهایم قادریم از بروز آنها پیشگیری کنیم؟ کتاب «بالادست»، راهکارهای عملی پیشگیری از مشکلات را به ما میآموزد.
این کتاب به چند عامل ذهنی میپردازد که ما را به سمت پاییندست هُل میدهند. عواملی مثل «کورمشکلی» که ما را از درون، نسبت به مشکلات اساسی بیتوجه میکند. نویسندۀ کتاب، متفکرانی را به ما معرفی میکند که از سد این موانع گذشته و با اتخاذ تفکر بالادستی، به موفقیتهای چشمگیری رسیدهاند.
برای مثال، یک وبسایت خدمات مسافرتی، تنها با اعمال چند تغییر ساده در سامانهی رزرواسیونش، موفق شد جلوی بیست میلیون تماس به خدمات پشتیبانی را بگیرد. یکی از نواحی شهری آموزش و پرورش، پس از آنکه فهمید میتواند از کلاس نهم، احتمال ترکتحصیل دانشآموزان دبیرستانی را پیشبینی کند، آمار ترکتحصیلش را به نصف تقلیل داد. یکی از کشورهای اروپایی با اقدامات فرهنگی، سوء مصرف الکل و مواد مخدر در میان نوجوانانش را تقریبا به صفر رساند. یک سامانهی اورژانس با تحلیل دادهها، مبادی تماس با اورژانس را پیشبینی و آمبولانسهایش را پیشدستانه در آن مناطق مستقر کرد و با این کار زمان اعزام را کوتاه کرد.
دَن هیث که پیش از این کتاب ایدۀعالی مستدام را از او منتشر کردهایم در کتاب بالادست با صدها نفر که هر یک با روشهایی نامتعارف، مشکلات بزرگی را حل کردهاند به گفتگو نشسته و دیدگاههای حاصل از این مصاحبهها را کنار هم چیده است تا نشان دهد چطور میتوان از بروز مشکلات پیشگیری کرد.