راسو از سه پایه پایین پرید.
«من همخونه ی جدیدت هستم، راسو!»
آن وقت سرش را خم کرد.
«فکر کردی فروشنده دوره گردم؟ چه بامزه! ها!»
گورکن مؤدبانه خنده ای کرد. «هه هه!»
در حالی که دلش هری ریخت.
هم خانه؟ نه! امکان ندارد!