راسو دلش را صابون زده بود که در سفر، هر روز روی آتش غذا می پزند و هر شب زیر آسمان پرستاره میخوابند.
اما نه او و نه گورکن اصلاً توقع نداشتند با چنین صحنه ای روبه رو شوند.
گورکن سرش را تکان داد. «آخه دایناسور توی مرغدانی؟!»
راسو گفت: «همین رو بگو!»