راوی برآمدن آفتاب زمستانی پسری نوجوان به نام کامیار است و آن چه را بر او و خانواده اش بین سالهای ۱۳۲۰ و ۱۳۲۳ گذشته روایت میکند دورانی سراسر التهاب در ایران و البته در جهان خفقان بیداد میکند؛ رضاشاه نسق روشنفکران را گرفته است؛ اعضای پنجاه و سه نفر دستگیر شدهاند؛ ارانی در محبس به طرز مشکوکی مرده؛ بزرگ علوی و بسیاری دیگر به حبسهای طولانی محکوم شدهاند؛ آتش فتنه به پاست؛ صدای اژدهای جنگ بلند شده است...
این رمان رضا جولایی همه مانند باقی آثارش گزارشی دقیق است از حال وهوای انسانهایی که مجبورند در موقعیت های ویژه ی تاریخی دست به انتخاب بزنند.
بیگانگان وطن را اشغال کردهاند و از بد روزگار به خودی هم چشم امیدی نیست جوانها یا در زندان اند یا در تنگنای معاش قحطی آب و نان و انسانیت با هم آمده و بازیگران صحنه ای که جولایی ترتیب داده سخت در تلاش اند تا مؤثرترین نقش خود را ایفا کنند نقشی که معلوم نیست در تاریخ خواهد ماند یا همچون طرحی بر روی برف طعمه ی آفتاب خواهد شد.