مگ کنیون، از روزی که پدرش فرانسه را ترک کرده تا برای متفقین در جنگ جهانی دوم بجنگد، دیگر او را ندیده است، اما روزی میشنود که نازیها او را اسیر کردهاند و ناگهان فرصتی برایش پیش میآید که برای نجات پدر خانه را ترک کند و همراه خانوادهای مشکوک به سفری طولانی برود. پس تصمیم میگیرد با دنیای کودکی خداحافظی کند و با جسارت تمام دنبال پدرش بگردد؛ اما هرجا که میرسد، سروکلهی نازیها پیدا میشود.
آیا جاسوسی در بین خودشان دارند؟ آیا مگ میتواند کدی را که از پدرش به دستش رسیده است، رمزگشایی کند، و جان پدرش را نجات دهد؟