این گفتۀ ویتگنشتاین شاید بهتر از هرچیز دیگری بتواند انگیزۀ اصلی طرح این کتاب را توضیح دهد: هرگونه پژوهش جامع دربارۀ دیزاین، به واقع، تلاشی است برای آشکار ساختن امور ظاهراً پیشپاافتاده و آشنا؛ به دیگر سخن، کوششی است برای پرده برداشتن از اهمیت چیزی که از فرط معمولی بودن انگار دیگر به چشم نمیآید.
هر نظریۀ نوپای دیزاینی با سه چالش اصلی مواجه است. چالش اول به این پرسش برمیگردد که چگونه میتوان دیزاین را به عنوان مقولهای متمایز از هنر و صناعت تعریف کرد. پرسش دوم مربوط است به اینکه چطور تجربهها و داوریهای ما دربارۀ دیزاین به طور خاص زیباییشناختیاند و چگونه این تجربهها و داوریها با تعاملهای ما با هنر، صناعت و زیبایی طبیعی فرق دارند. پرسش سوم ناظر به اهمیت دیزاین برای زیباییشناسی و برای کلِّ فلسفه است.
با این اوصاف، دیزاین از امور بسیار مهم برای ماست زیرا تا عمق جانِ زندگیهای ما در این دوره و زمانه رخنه کرده است. هدف کتاب این است که دیزاین را به عنوان بخش مهمی از زندگی ما دوباره پیشِ چشم آورد و این کار را از دریچۀ تعاملهای زیباییشناختیمان با آن انجام میدهد.