نویسندهای موفق که برای نوشتن داستان نیاز به الهام دارد در جستجوی قهرمان جدیدش راهی خیابان میشود. او با دستمایه ی شانسواقبال چالشی بزرگ را برای خود در نظر می گیرد: "شخصیت کتاب جدیدم اولین فردی است که امروز در خیابان ملاقات می کنم." اینچنین است که خانوادهی مارتَن و مادلن تریکوی هشتادساله، پیرزنی که به زوال عقل مبتلاست، بدل به قهرمانهای کتاب نویسنده میشوند. فوئنکینوس برای نوشتن هجدهمین رمانش این رویکرد را بهعنوان "چشمپوشی از داستانگویی" در نظر میگیرد. او بااینکه شیفتهی قصهگویی است معتقد است داستان ساختن از هر زندگی ای که پیش رویش قرار بگیرد از رمانی ساختگی جذابتر خواهد بود و بر این باور است که با ورود یک نویسنده به هر خانوادهای رازها و شکافها بهسرعت سر باز میکنند و این همان واقعیتی است که بسیار هیجانانگیز است.