رویکرد من هنگام نوشتن از سینما چیست؟ روش و هدفی ساده یا دشوار وجود ندارد. من سعی می کنم حواسم را روی آن چیزی گشوده نگه دارم که ریموند دورنیات به درستی «خیزش مسائل» خوانده است. فیلم های متفاوت [و بخش ها و سطح های مختلف فیلم ها] در ما چیزهای متفاوتی را فرامی خوانند که تمنا می کنند به آن ها توجه کنیم. گاهی شخص ناچار است یک خاطرۀ شخصی و تأثیرهای آن را کندوکاو کند. گاه شخص می خواهد به چیزی اشاره کند که در جهان بی کران بیرون رخ می دهد. گاهی شخص به فیلمسازان اشاره می کند [«دفعۀ بعد می توانی بهتر انجامش بدهی.»]. گاه با درون یا سایۀ خود گفت وگو می کند. گاهی [آنچه اغلب برای من و کریستینا رخ می دهد.] می خواهی به درون اثر بروی و جنبۀ مادی یک فیلم را تحلیل کنی و منطق شاعرانۀ درونی آن را کشف کنی. اما در موقعیت های دیگر، فیلم صرفا بهانه ای برای خیال پردازی های دیگر است و تو باید دربارۀ این انگیزه صادق باشی. گاهی قطعه ای از تاریخ سینما را در دست داری که می خواهی آن را بررسی و کشف کنی. گاهی می خواهی به بستری فرهنگی اشاره کنی یا حتی می خواهی نکته ای سیاسی را بیان کنی. در زمان های دیگر برای تو هیچ اهمیتی ندارد که بخواهی به بسترهای محدودکنندۀ تاریخی یا ایدئولوژیک بپردازی. می خواهی آزادانه پرواز کنی. رها و بی قید باشی و لذت ببری. سینما [گاهی] بستر چنین آزادی خاصی است . این امر را روبر دسنوس «شب مجازی» نامیده است؛ سازوکاری که تو را به رویاپردازی در روز، فارغ از جهان سرد و ممنوعه سوق می دهد.