موهایی که چند بار مادرم میخواست به خاطر کم آبی روستا کوتاه کند و من نگذاشتم و چند بار زینت میخواست کوتاهش کند و سکینه نگذاشته بود. پرستارهای بیمارستان با بی رحمی تمام یا شاید از سر ناچاری کوتاه کرده بودند. ابروهای نامتقارن به خاطر بخیه روی پیشانی و دهان بدون دندان که لبهایم را به طرف داخل دهانم برده و حرف زدن و خوردن را برایم سخت کرده بود چهره ای ترسناک از من ساخته بود که حتی سماء دخترم شبها میترسید کنار من بخوابد.
(برگرفته از متن ناشر)