زندگی ناامید کننده و مالامال از حزن است. پس دیگر نوشتن رمانهای رئالیستی بیهوده است. به هر حال از پیش میدانیم که واقعیت برای ما چه در چنته دارد و شور و اشتیاقی هم به دانستنِ بیشتر نداریم. خود بشریت هم صرفا کنجکاویای کممقدار در ما برمیانگیزد. کل «نوشتجات» نسل بشر با همهی باریکبینیِ شگرفی که دارند، «موفقیتها» و حکایتها و از این دست همهوهمه وقتی کتاب بسته شود به هیچکاری نمیآید، مگر اینکه حالت تهوع هر روز در ما تولیدش کرده است.
لاوکرفت: علیه جهان، علیه زندگی آمیزهی جالب توجهی است از بینش انتقادی، جانبداری شدید و شرححالی همدلانه؛ نامهای است عاشقانه با رنگ و بویی پژوهشی و محققانه، و شاید حتی نخستین نامهی «فدایت شوِم »حقیقتاً عقلانی در دنیا باشد. استیون کینگ»