هرمان هسه (1877-1962) رماننویس، شاعر و نقاش آلمانی-سوییسی که بخاطر قدرت استعداد نویسندگی، شکوفایی اندیشه و شجاعت ژرف در بیان اندیشههای انسانمداری و سبک عالی نگارش در سال 1946 میلادی به دریافت جایزه نوبل در ادبیات نائل شد. او بیش از هر نویسندهای توانسته است از رنجهای درونی و کشمکشهای روحی، انزوا و زندگی باطنی بشر سخن گوید. و این همه از علاقه او به فلسفه اصالت وجود، موضوعات روحانی و عرفانی، بودا و فلسفه هندو، که در آثار او مشهود میباشد، ناشی میشود.
هسه در آثار خود نمایاندن و معرفی اضداد را با انتخاب دو سرشت کاملاً مختلف که هر دم به یکدیگر نزدیک میشوند به عهده میگیرد که سرانجام با یکدیگر همگام و هماهنگ میشوند و از دو طریق مختلف به یکجا میرسند. او برخلاف بسیاری از نویسندگان که به بشر جدا از عالم طبیعت اعتقاد دارند و به هر تغییر شکل طبیعت برحسب فنون علمی مینگرند، راه شناخت تدریجی بشر را در ارتباط با عالم خلقت میداند.
در نظر هسه زندگی تنهایی است، انسان همیشه تنهاست و هنرمند تنهاتر از دیگران. داستان اسپرلوس(روسهالده) اعترافات یک نقاش است و این اثر را میتوان مکمل داستان گرترود دانست. گرترود اعترافات یک موسیقیدان است. موسیقیدان به شکست دردناک عشق گرفتار میشود و از دختری که دوست دارد، جدا میگردد تا دوستیشان برهم نخورد. اما در اسپرلوس، نقاش بعکس موفق میگردد که با دلدار ازدواج کند و از او صاحب فرزند شود، اما او نیز تنهاست و خوشبختیش چیزی ظاهری است. هسه چنین میاندیشد که هر روز که میگذرد ما را نسبت به آنچه دوست داریم، بیگانهتر میکند.