زرین پزشکی است که در سال ۹۸ پس از اتفاقاتی که برایش میافتد تصمیم میگیرد برای گذراندن طرحش به روستایی برود که مه لقا پیرزن دوست داشتنی زندگیش در آن روستا متولد و بزرگ شده، مه لقا در زمان حیات به زرین میگوید که تو ۸۰ سال پیش و در زمان کودکی من بودی و به زرین یاد میدهد که چگونه در زمان سفر کند! پس از مرگ مه لقا زرین نامزدیش را با آرشام بهم میزند و بعد از رسیدن به روستا به ۸۰ سال پیش (زمان جنگ جهانی دوم در ایران در دوره ی پهلوی) میرود و با خانوادهی احتشام و امیرمحمد آشنا میشود …