اگر بگوییم خوب نیستیم قدم اول را برای یافتن علاج حالمان برداشته ایم این نه دست کم گرفتن خودمان است نه خود تحقیری است و نه خود باختگی. نه که هیچ سرمایه ای نداریم و نه که امید بهبود نیست … اما کار روزگار بر ما سخت شده و در دنیای امروز هر آن بر پیچیدگی مشکلات افزوده می شود. باید همت گماشت باید از هر گوشه ای آغاز کرد و دردی را دوا نمود.
عیبی ندارد و درست تر هم آن است که از دست گذاشتن روی دردها شروع کنیم. که به قول حکیم دوران ها جناب جلال الدین محمد بلخی هر کجا دردی دوا آنجا رود غیر هر کجا فقری نوا آن جا رود.
بخت واژگون حکایت داشته ها و ثروت هایی است که می توانسته و می تواند توشه راه و سرمایه ی پیشرفت ما باشند… اما به درستی از آن بهره گرفته نشده و با غفلت از کاربست صحیح آن نتایجی واژگونه در پی داشته است نام کتاب استعاره ای است وام گرفته شده از جناب حافظ شیرین سخن : این قصه ی عجب شنو تو که از بخت واژگون ما را بکشت بار به انفاس عیسوی.