مامان بزرگ چیزی نمی گوید؛ فقط می گوید: «خاک بر سرم!» آن وقت فریدر ساکت میشود. همیشه وقتی مامان بزرگ می گوید «خاک بر سرم!» یک اتفاقی می افتد.
فریدر ناقلاست و با مامان بزرگش شوخی میکند. او از این شوخی ها اصلاً منظور بدی ندارد مثلاً وقتی که همه ی گلهای حیاط را می چیند تا به او یک دسته گل خیلی بزرگ هدیه بدهد. البته آن موقع مامان بزرگ خوشحال نمی شود. ولی معمولاً هیچ چیز باعث نمیشود که مامان بزرگ از کوره در برود؛ یعنی تقریباً هیچ چیز …