تنفر به تنهایی نمیتواند ادامه یابد، انگیزه و محرک آن باید عشق باشد. جو ناچار به خود عشق میورزید. به خود دلداری میداد. به خود تملق میگفت و به تدریج نیز مصون ماند. اگر برای جو اتفاقی میافتاد برای این بود که دنیا علیه او نقشههای خصمانه میکشید و اگر جو به دنیا حمله میکرد از روی انتقامگیری بود. لیاقت دنیا هم بیشتر از آن نبود. جو تا میتوانست به خود عشق میورزید. و برای خود قوانینی وضع میکرد تا در برابر دنیا وجود خود را حفظ کند. این قوانین عبارت بود از: 1- به هیچکس اعتماد نکن. حرامزادهها در پی تو هستند! 2- دهانت را ببند و فضولی نکن.