وقتی شب به پنجره تن می کوبد
من با طناب رویای خویش خورشید می بافم
... ستارگان منجوق های نقره ای را در مخمل شب می پاشند و
باز آن تاریکی دیرین در سیاه چاله های رویای من طناب نور را
به ستاره دنباله دار گره کور می زنند
آن وقتی که شب به پنجره رویای من تن می کوبد