بر شانه های خویش داستانی است که واقعاً بر شانه های خویش ایستاده است. در بند هیچ سبکی نبوده و به تقلید از هیچ رمانی نوشته نشده است. داستانی است که خودش شکل گرفته است. داستانی است که خودش خودش را نوشته است. داستانی است که نویسنده را با خود برده است و خواننده را نیز با خود می برد؛ نویسنده همراه با آن گریسته است و خواننده نیز همراه با آن می گرید؛ از جنس خود زندگی، از جنس خود واقعیت، از جنس خود تحولاتی است که روزاروز در اطرافمان می بینیم و حس می کنیم، اما فرصت یا همت یا جرئت نمی کنیم یک بار دیگر به آن ها بنگریم یا آن ها را ثبت کنیم. داستانی است که نویسنده قصه اش را خلق نکرده است، بلکه قصه نویسنده را خلق کرده است. قصه یک سفر است؛ سفری از تجربه تا رشد و از رشد تا عبور. داستانی است که در آن با پیش رفتن قصه راوی قصه هم رشد می کند، شخصیت اصلی داستان هم رشد می کند، نویسنده هم رشد می کند و خواننده نیز، اگر بخواهد همراه با آنان رشد می کند؛ و در بخش هایی از داستان این چهار تن یکی می شوند...