بعضی را نظر بر این است که مولوی اساساً در قالب های صوفی گری امام محمد غزالی نمی گنجد. و می گویند: مثنوی او گاهی حتی با اصول صوفی گری مانند «نفرت از دنیا و عشق به خدا»، «فنای در خود و بقای در خدا» و تخلص به اخلاق الله» نیز در تعارض است. بر عکس مثنوی بیشتر با مسائلی از قبیل «حیات دینی روح» و «اشتیاق روح به اتحاد با حق» درگیر است. اما با دقت در مفاهیم مثنوی معلوم می شود که مولوی اندیشه ای فراتر از همه چیز داشته و به عبارت دیگر صلح کل بوده است و اگر تفاوت هایی میان سلوک وی با اندیشه های امثال امام محمد غزالی وجود دارد اما با آن در تعارض نیست.