این نخودی طفلکی آخرش میخواهد چهکاره شود؟ نخودی آنقدر بچهی ریزهمیزهای بود که توی قوطی کبریت میخوابید و کفشهای عروسکش را میپوشید. اما وقتی رفت مدرسه، انگار همه چیز فرق کرد. آنجا بود که دید برای بازی کردن با بچهها و حتی برای غذا خوردن در سالن غذاخوری خیلی کوچولو است. نخودی حالا چهکار میتوانست بکند؟ قصههای نخودی به ما یادآوری میکند که کوچکترینها هم میتوانند در کنار ما نقشهای بزرگی بازی کنند.