قطرات اشک دیگر اجازه ندادند شادی بی حد و حصرش را مخفی کند. اشک ذوق که از بی غل و غش ترین اشک هاست از چشم هایش جاری شد و نهر روانی را روی پهنه وسیع و ناهموار صورت سیاهش به جریان انداخت و شد التیام بخش درد حاصل از پستی و بلندی های نیلی رنگی که اگرچه در زمینه ی سیاه زیاد به چشم نمی آمدند اما نشان از مقاومت داشتند. نزول این قطرات ،پاک که گویی هر کدام پیش از عبور از دشت وسیع مهربانی و گذر از چشمه ی زلال چشمان مادری رنجور از قلب صافی چون آینه و سینه ای صبور مالامال درد دوری و رنج بردگی و زجر تحقیر گذر کرده بود برروی صورت کودکی که پوستی روشن تر از مادر داشت بیشک به مثابه ی غسل تعمیدی بود که وجود او را از لوث اثر نطفه ی کثیف ارباب پاک می کرد.