ما چو افسانهٔ دل بی سر و بی پایانیم تا مقیم دل عشاق چو افسانه شویم
مولانا به ما اندرز میدهد که پوست قصهها را رها کنید زیرا که «زلف، ز جمال بتان حجاب کند» لذا «برای رسیدن به مغز سخن، پوستهٔ حرف را بشکافید» و بدانید که «انسان خردمند دانهٔ معنی را میگیرد و به پوست مشغول نمیشود».
کتابی که در دستان شما است در دو بخش تدوین شده است: بخش اول نوشتارهای مقدماتی است و در بخش دوم نیز حکایتهایی آمده که از کتاب «مناقبالعارفین» اثر شمسالدین احمد افلاکی العارفی (۷۶۱- ۶۸۵ ق) برگرفته شده است. [کتاب مذکور جامعترین کتاب دربارهٔ گفتار و کردار مولانا، استادان و خاندان اوست که به سبک تذکرةالاولیای عطار تدوین شده است.]
داستانها و پیامهای سیروسلوکی استخراج شده از آنها، مولانا را موجودی «انسانی» نه «اسطورهای» معرفی میکند. او در این حکایتها کسی است که میتواند الگویی برای انسانهای روزگار ما باشد که تشنهٔ یافتن معنا برای زندگی خود هستند.