اگرچه سوخت در آتش دلی که خانه ی توست
هنوز در سر من شور عاشقانه ی توست
مگو که نام و نشـان دانی
که زخم کهنه ی من بهترین نشانه ی توست
مرا که بهره ای از نوبهار روی تو نیست
مرا که شاعره ی شعر بی بهانه ی توست
چه غم اگر که به دام دو چشمت افتادم
کبوتر دل من بیقرار دانه ی توست
چرا چو دل بستاندی ز بام خود راندی مرا که هستی ام ای جان به پشتوانه ی توست