در دنیای پیکارگسل هر انسانی از بدو تولد قدرتی نهان دارد: دَم؛ دمی که در کنار استفاده از رنگها میتواند به اجسام و اجساد جان ببخشد و آنها را فرمانپذیر کند، چیزی که به صاحب دم قدرتی جادویی میدهد که آن را سِهر مینامند.
زمانی که دو کشور همسایه تنها به قدر یک صلحنامه تا جنگ فاصله دارند، شاهدختی از ادریس به عقد ایزدشاه هراسانگیز هالندرن درمیآید تا مگر با این کار آتش جنگ فروبنشیند. آیا او میتواند جلوی جنگ و نابودی ادریس را بگیرد؟
در دربار هالندرن کفهی ترازو به نفع جنگطلبان سنگینی میکند و نورنغمه، یکی از ایزدان بازگشته -آنانی که پس از مرگ سلحشورانهشان بیهیچ خاطرهای از زندگی گذشته بازتولد یافتهاند- ناخواسته در ورطهی بازیهای سیاسی میافتد. آیا او میتواند جلوی آتشافروزان جنگطلب را بگیرد و سر از نقشههایشان درآورد؟
پایتخت هالندرن اما میزبان شاهدختی دیگر از ادریس است؛ دختری که با کمک متحدانش در پی نجات خواهرش از چنگ ایزدشاه و سرزمینش از جنگ است. آیا او میتواند خواهرش را صحیح و سالم به ادریس برگرداند و همینطور صلح را؟
در این میان ساهری مرموز با شمشیری سخنگو به نام شبجوهر هر روز در گوشهای از شهر دست به اقداماتی مکارانه میزند. آیا این آشوبها همه را به کام مرگبار جنگ میکشاند؟
سرنوشت را چه کسی رقم میزند؟ فرجام این دنیا چه میشود؟