داستان شهری وقتی ادعای نگاه کالبدشکافانه به شهردارد به سراغ بخش های سایه و مغفول شهر از قبیل حومه ها و زندان ها و مراکز خاص می رود و دراین صورت بعضا می توان به آن نام داستان «فراشهری» را نیز اطلاق کرد. در بسیاری از این دست داستان ها، افراد مناطق سایۀ شهر در همان نگاه دیالکتیک با نمادها یا تکیدگاه های تجاری و صنعتی که نمادهای مدرنیته در متن شهر به شمار می آیند، با عصیان دست به جدالی گاه قهرمانانه (مانند داستان های جمال میرصادقی یا درویشیان) و گاه خوار و جبونانه (مانند داستان های ساعدی) در برابر این نشانه های مدرنیسم می زنند. این نوع نگاه تقابلی اگرچه تمام داستان های شهری را دربرنمی گیرد و نگاهی کلاسیک به داستان شهری در بدو پیدایش آن است، اما به دلیل عدم رشد شهرهای ایران به همان مفهوم مدرنیزاسیون صنعتی شهری واقعی در غرب، هنوز در داستان فارسی خریدار دارد.