در کتاب "تنهای بزرگ" سربازی آسیب دیده به نام ارنت آلبرایت از ویتنام برمیگردد. و برای شروع یک زندگی جدید، خانوادهاش را به آلاسکای وحشی میبرد. این جابجایی و تغییر، ابتدا دلپسند است اما وقتی زمستان پدیدار میشود و حالت روانی ارنت بدتر میشود، دختر و همسرش خود را در یک موقعیت غیرقابل کنترل مییابند.
لنی و کورا که قلبشان سرشار از عشق دختر-مادر است آشپز و خدمتکار میشوند. آنها نه تنها در مقابل عوامل طبیعی بلکه به خاطر تصمیمات نادرستی که از باورشان به خوب شدن ارنت و برگشتنش به شخصیت قبل از جنگ ناشی میشد مجبور به مجادله هستند.