همه چیز از یک شب بارانی شروع شد.
شبی که «امیر رادمنش» رئیس سختگیر «باران تهرانی» او را از یک مخمصه خیابانی نجات میدهد.
اتفاقی که سرنوشتشان را به یکدیگر پیوند میزند و کنجکاوی امیر را راجع به اسرار گذشتهی باران پررنگ میکند.
پلهای شکسته شده پشت سر دخترک او را وادار میکند که علاوه بر کار در هتل از برادرزادهی امیر نگهداری کند.
فارق از آن که نمیدانند در همان حوالی سایهی نحس گذشتهی دخترک از دور به عشق جوانهزده میانشان پوزخند میزند.