یک خانوادهی سنتی در یک روز معمولی مشغول خوردن ناهار هستند که برایشان یک مهمان ناخوانده میآید. یک مهمان عجیبوغریب که هیچچیزش معمولی نیست؛ نه سر و ریختش، نه اسمش، نه کارهایش.
آنها تصمیم میگیرند مدتی به ماکوتو (یا همان مهمان عجیبوغریب) اجازه بدهند در خانهشان بماند. کارهای ماکوتو برای همه غیرعادی و نگرانکننده است، به غیر از پسر کوچولو… اما ماکوتو همیشه خیلی جدی مشغول انجام کارهای عجیبوغریبش است، آنقدر مشغول است که انگار اصلاً حواسش به حرفهای بقیه نیست. بالاخره یک روز ماکوتو از آنها خداحافظی میکند و میرود؛ اما آن یک روز، دیگر یک روزِ معمولی نیست…