کتاب گلبرگ زخمی حاوی یک رمان معاصر و عاشقانه است. این رمان یک راوی اولشخص دارد. این راوی ابتدای رمان از درد به خودش میپیچد و میگوید این اولینبار نبود که ذغال وافور بر روی دست او گذاشته میشد. یکی از شخصیتهای این رمان، عادت داشت خماری و بدبختیاش را سر راوی خالی کند. این دشواریها راوی را به فکر خودکشی انداخته بود. او پماد سوختگی زد، پاهایش را داخل شکمش جمع کرد و سرش را روی زانوهای خشک و استخوانیاش گذاشت و از شدت درد گریست. او کیست؟ چه کسی به او آسیب میزند و چرا؟ این رمان را بخوانید تا بدانید.