روایت این کتاب از بیابانی از احساس خالص مالویچ شروع میشود و با گذر از توپیای کانستراکتیویسم، برنامهای را دنبال میکند که هدفش تجربهپذیر ساختن پدیده خالص است: «نور و فضا»، جنبش دهه 1960 گروهی از هنرمندان کالیفرنیای جنوبی که فهم متفاوتی از هنر را پیشنهاد میکنند. هنر آنها نه کمی، بلکه کیفی است و این «کیفیت» احساس و ادراک میشود. این جریانی از هنر است که در مقابل مفهوم (کانسپت)، ادراک (پرسپشن) را مینشاند و با حساس ساختن حواس، به دنبال تجربه خود واقعیت است نه بازنمایی آن؛ این هنر به چیزی فراتر از ماده دست مییابد که حتی شروع و پایانی هم ندارد. کتاب در فصل اول به بازگفت کانستراکتیویسم در مقام هنر ادراک میپردازد و بینش بنیادکاوانه آن را رویکردی پدیدارشناسانه (اندیشیدن به ساختار پدیدهها) برمیشمارد؛ و با تعریف پدیدارشناسی به عنوان «رفتن به سراغ سرآغازهای هر شناختی»، در فصل دوم برخی از مهمترین هنرمندان معاصر را معرفی میکند که در ایران کمتر آشنا هستند. این هنرمندان با فعالیت در طیف وسیعی از رسانهها، شکلهای بیانی متعددی را تجربه کردهاند و توانستهاند ماهیت هنر را به چالش کشند.