چخوف هستیشناسی خاص خود را بنا میکند و متناسب با معرفتشناسی خود قلم میزند. با او سیاق و محتوای داستانکوتاهنویسی پیشین کمرنگ میشود؛ زیرا با وی راهی برای دسترسی به محتویات حیات و ممات در قالبی موجز فراهم میآید. ذهن باردار و طناز او آموزههای اساطیری و تاریخی و قومی و اجتماعی رسوبکرده را بازاندیشی میکند و در مجرای ستبر آثار خویش به جریان میاندازد. چخوف فیلسوف نیست، اما اسلوب تفکر او گرفتار فلسفه است و همانند فلاسفه در جهانی وارونه زیست میکند. در نظر او مرگ بهمثابۀ افقی است که تمامی ارزشها و اصالتها را عیان میسازد و سرشت انسان را در جهت نیل به کشف معنای هستی سمت و سوق میدهد.