... بهار،پس از گذراندن یک روز سخت و خسته کننده سرانجام به خانه رسید.از اینکه برای انجام کارهای دانشگاهش آن همه دوندگی کرده و این طرف و آن طرف دویده بود،بسیار عصبی به نظر می رسید.از صبح که خانه را ترک کرده بود تا آن لحظه که ساعت از پنج بعد از ظهر هم می گذشت،چیز زیادی نخورده بود،در واقع ،فرصتی برای این کار پیدا نکرده بود.پیش از بازگشت به خانه نیز مجبور شده بود برای پیدا کردن چند کتاب درسی که تا حدودی کمیاب بودند،همه کتاب فروشی ها را زیر و رو کند و عاقبت..