فضایی در اطراف شما وجود دارد که فقط متعلق به خودتان است و افکار، نگرشها و احساسات شما از آنجا سرچشمه میگیرد. شما بیشتر وقت خود را در این فضا میگذرانید، اینجاست که همهچیز را میبینید و میشنوید. این فضا در اطراف شماست و شما میتوانید کاملاً آن را کنترل کنید. دلیل اینکه بعضی افراد همواره در نگرانی بهسر میبرند، احساس آسیبدیدگی میکنند و انرژی منفی دارند، این است که آنها اجازه میدهند هرچیزی به این فضا وارد شود. آنها کل روزشان را با شنیدن اخبار گوناگون خراب میکنند، پای تماشای گزارشهای پزشکی مینشینند و با افرادی که شخصیتی منتقدانه دارند، ناهار میخورند. هنگام رانندگی، شخصی راه آنها را سد میکند و همین کافی است تا بقیة روزشان را با ترشرویی سپری کنند. مشکل اینجاست که این گروه از افراد هیچ کنترلی بر فضای اطرافشان ندارند. شما باید مراقب آنچه به ذهنتان راه مییابد، باشید. درست است که نمیتوانید از وقوع چیزهای منفی جلوگیری کنید، اما میتوانید اجازه ندهید آنها در روح و روان شما نفوذ کنند.
شما باید فضای اطرافتان را از ایمان، ستایش، امید و پیروزی آکنده سازید. این به خودتان بستگی دارد که به هر آنچه میخواهد فضای شما را مسموم کند، بگویید: «نه، متشکرم. به تو خوشامد نمیگویم.» وقتی در محل کار، یک نفر شما را از قلم میاندازد و به جلسه دعوت نمیکند، رنجش و ناراحتی بهسرعت به سراغتان میآید و به شما میگوید: «خشمگین باش، ترشرویی کن. این منصفانه نیست.» شما میتوانید آن را به درونتان راه دهید و ناراحت و عصبی شوید یا اینکه به آن بگویید: «متأسفم رنجش. من به تو خوشامد نمیگویم. متأسفم ترشرویی، اینجا جایی برای تو نیست. من میخواهم آرامشم را حفظ کنم. میخواهم از روزم لذت ببرم.» شما هرگز نمیتوانید اعمال و رفتار دیگران را کنترل کنید، اما این توانایی را دارید که افکار، نگرشها و واکنشهای خودتان را کنترل کنید.
ضربالمثلی است که میگوید: «شخصی که نمیتواند بر روح و روانش حکومت کند، مانند شهری است که همة حصارهای اطرافش فرو ریخته باشد.» در زمان پادشاهی سلیمان، دیوارهایی اطراف شهر کشیده شده بود که از آن محافظت میکردند. اگر دیوارها فرو میریختند، دشمنان میتوانستند به شهر وارد شوند و آنجا را تصرف کنند. دربارة شما هم همینطور است. اگر شما نتوانید دیوارهای اطرافتان را حفظ کنید، اگر بر فضای اطرافتان حکومت نکنید و حد و مرزهایی تعیین نکنید، هر چیزی میتواند به آن وارد شود؛ مثلاً اگر فرزندتان از مسیر درست منحرف شود، بهجای اینکه اعتماد داشته باشید که خداوند او را در میان دستهایش حفظ میکند، نگرانی به سراغتان میآید و خواب شبانهتان را میگیرد یا مثلاً اگر کسبوکارتان از رونق بیفتد یا مشتریانتان را از دست بدهید، بهجای اینکه بگویید خدا منبع قدرت من است و همهچیز را سروسامان میدهد، استرس و افکار نگرانکننده دست از سرتان برنمیدارد و میگویید: حالا باید چه کار کنم؟ اگر شخصی دربارة شما بدگویی کند و سعی کند شما را در نگاه دیگران خراب کند، بهجای اینکه فرصت دهید تا خداوند بهجای شما مبارزه کند، بهراحتی اجازه میدهید تا رنجش و آزردگی خاطر به درونتان راه یابد. سپس حالت تدافعی به خود میگیرید و تمام تلاشتان را بهکار میبرید تا ثابت کنید که شما آن فردی که آنها میگویند نیستید. درواقع، وقت باارزش خود را برای موضوعی که واقعاً اهمیت ندارد هدر میدهید. شما به تأیید آنها نیاز ندارید؛ خدا قبلاً بر شما مهر تأیید زده است. اکنون شما باید دیوارهایی اطرافتان بسازید. اجازه ندهید حالت منفی بودن در درونتان سکنی گزیند. زمان شما بسیار ارزشمند است، وظیفة شما بسیار مهم است، نباید به هرچیزی اجازة ورود بدهید. انتخابگر باشید. اگر چیزی مثبت، امیدبخش و پیامآور خوبیها نیست، روی آن وقت صرف نکنید. شما نمیتوانید کل جهان را کنترل کنید، اما میتوانید فضای اطراف خودتان را تحت کنترل درآورید.