سفارت بریتانیا، تهران ۳۰ نوامبر ۱۹۴۳ [۸ آذر ۱۳۲۲]
مایکل فرانسیس رایلی خمیازه اش را قورت داد و نگاهی به ساعتش انداخت. چیزی نیمه شب نمانده بود ولی رئیس رؤسا هنوز سلامتی میدادند و میخواستند با تمجیدهای گزاف و ستایشهای نیش دار و بذله های زیرکانه روی دست هم بلند شوند؛ اما با هر پیک ودکای روسی سنگین که میزدند، سلامتی دادن هایشان بی مایه تر می شد.
رایلی بالاخره خمیازه ای کشید.
این ده پانزده ژنرال و دریاسالار و سیاست مدار و دیپلمات بالارتبه می توانستند فردا تا لنگ ظهر بخوابند تا خماری از سرشان بپرد، ولی رایلی خوب میدانست که او تیمش سپیده دم باید بیدار و آماده باشند.